웃♥... بهترین ها فقط و فقط در اینجا...♥유
•••GlaMor Rose•••
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

عکس پروفایل هــــیتلر


نگاره: ‏عکس پروفایل هــــیتلر
.
.
.
.
.
.
SAeed ShZ‏
[ 8 / 5 / 1392 ] [ 20:3 ] [ ]

تفاوت را حس کن....  

عکس

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 19:37 ] [ ]

 

1. به نظرتون راننده این ماشین زن بوده یا مرد؟!!!
2.آیا میخواسته پارک دوبل کنه؟!!! :D
 
نگاره: ‏1. به نظرتون راننده این ماشین زن بوده یا مرد؟!!!
2. آیا میخواسته پارک دوبل کنه؟!!!‏

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 19:27 ] [ ]

قیافه ی من وقتی هنوز دوساعت به اذون مونده :

قیافه ی من وقتی صدای اذون رو می شنوم :

قیافه ی من وقتی افطار می خورم و دراز میکشم جلو تلویزیون :

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 19:3 ] [ мõħáÐêšε ]

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 18:51 ] [ мõħáÐêšε ]

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 18:48 ] [ мõħáÐêšε ]


اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید

اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح و پیش پا افتاده اید

اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید

اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید

اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید

اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬

مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید

 

لئو بو سکا لیا "

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 18:34 ] [ мõħáÐêšε ]

نخستین گام در فرا گرفتن فرایند تخلیه انرژی منفی، رسیدن به آرامش بیشتر و مراقبه و برقراری تعادل است. درست همان طور كه شما توانایی جذب انرژی توسط نوك انگشتانتان را در مراقبه دارید، قدرت بیرون فرستادن آن را هم دارید.
دومین گام برای بیرون فرستادن انرژی منفی، فرستادن انرژی منفی به جایی است كه صدمه‌ای به آن نمی‌زند. انرژی منفی توسط طبیعت جذب می‌شود و صدمه‌ای به آن نمی‌زند. به همین دلیل است هنگامی كه گرفتار استرس یا اضطراب هستید، با رفتن به گردش در جنگل یا طبیعت خود به خود به آرامش بیشتری دست پیدا می‌كنید. همچنین با توجه به همین موضوع بعضی افراد از رفتن كنار دریا یا دراز كشیدن در آفتاب، لذت می‌برند. عوامل طبیعی با جذب انرژی منفی، انرژی مثبت منتشر می‌كنند.
گیاهان، گل‌ها و درختان معمولا بهترین هدف برای تخلیه انرژی هستند. برای اغلب افراد گل‌ها بسیار قدرتمند هستند و می‌توانند به بهبود حال آنها كمك كنند.
اكنون می‌توانیم درك كنیم كه چرا افراد از دریافت گل به عنوان هدیه خوشحال می‌شوند یا چرا وقتی می‌خواهیم به كسی ابراز علاقه كنیم به او گل هدیه می‌دهیم. وقتی شخصی گلی را به عنوان هدیه دریافت می‌كند، آن گل به او كمك می‌كند تا احساسات منفی خود را رها كند و به حس بهتری دست یابد.
محل دیگر برای تخلیه انرژی منفی ظرف پر آب، وان حمام، استخر، حوض یا دریاچه است. هر چه حجم آب بیشتر باشد قدرت تخلیه انرژی هم بیشتر است. آب، انرژی منفی را جذب می‌كند؛ برای حفظ جریان انرژی و استفاده از مراقبه و مدیتیشن منظم، مهم است روزانه ٨ تا ١٠ لیوان آب بنوشید.
آتش عنصر نیرومند دیگری از طبیعت است كه ما می‌توانیم برای تخلیه انرژی منفی خود از آن استفاده كنیم. به اوقات خوشی فكر كنید كه می‌توانید دور یك آتش جمع شوید و داستان‌های مختلف تعریف كنید.
آتش قادر است انرژی منفی را از ما دریافت كند؛ بنابراین برای دور شدن از انرژی منفی می‌توانیم از آن استفاده كنیم. این آگاهی مهم درباره انرژی می‌تواند به راحتی اشتباه فهمیده شود؛ مثلا ممكن است شخصی از بودن در كنار افرادی با انرژی منفی یا سرزنش كردن دیگران برای مشكلات، مضطرب شود.
اگر شما انرژی مثبت زیادی دارید، گرفتن انرژی منفی بخش اجتناب ناپذیر زندگی است. شما نمی‌توانید از آن فرار كنید. به جای این كه درصدد اجتناب‌كردن از انرژی منفی باشیم، فقط نیاز داریم برای تخلیه كردن و رهایی یافتن از آن مصمم باشیم. این تبادل طبیعی انرژی بسیار شبیه وضع هوا در طبیعت است. یك سیستم فشار ضعیف همیشه یك سیستم فشار قوی را جذب می‌كند. جریان هوای گرم همواره در یك اتاق سرد بالا می‌رود. اگر خانه شما گرم و راحت است و پنجره‌ها دو جداره نیستند، در زمستان جریان هوای سرد را خواهید داشت و گرمای درون تحت تأثیر سرمای بیرون قرار خواهد گرفت؛ حتی اگر دست‌تان را به پنجره نزدیك كنید، جریان هوا ر احساس می‌كنید. طبیعت همیشه در جست ‌و جوی تعادل است. به همان صورت، وقتی كه شما انرژی مثبت زیادی دارید، انرژی منفی را هم جذب می‌كنید.
رمز موفقیت شخصی این است كه با شارژ مجدد می‌توانید ادامه دهید و سپس انرژی منفی را كه جذب می‌كنید تخلیه كنید. كوشش برای اجتناب از انرژی منفی در صورتی مهم است كه خسته و بیمار هستید. ولی اگر هر روز با مراقبه و مدیتیشن و دریافت آرامش و رهایی به هر طریقی كه خود سراغ دارید، خود را تقویت سازید و سپس عشق خود را با اطرافیان تقسیم كنید، بیشترین رضایت خاطر را خواهید داشت. همچنان كه قدرت‌تان را برای جذب انرژی مثبت و تخلیه انرژی منفی تقویت می‌كنید، مقابله با چشمان منفی‌گرا شما را نیرومند می‌سازد.

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 18:30 ] [ мõħáÐêšε ]

رویا دیدن در هر شب آسان است
ولی جنگیدن برای آن رویا مشکل است

نشان دادن پیروزی آسان است

قبول کردن شکست مشکل است

حظ کردن از یک ماه کامل آسان است
ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است

زمین خوردن با یک سنگ آسان است
ولی بلند شدن مشکل است

لذت بردن از زندگی آسان است
ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است

قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است
ولی وفای به عهد مشکل است

گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است
ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است

انتقاد از دیگران آسان است
ولی خودسازی مشکل است

خطا کردن آسان است
عبرت گرفتن از آنها مشکل است

گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است
ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است

فکر کردن برای پیشرفت آسان است
متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است

فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است
ولی داشتن تردید در مورد آن بدفکري مشکل است.

دریافت کردن آسان است
اهدا کردن مشکل است

خوندن این متن آسان است
ولی پیگیری آن مشکل است

حفظ دوستی با کلمات آسان است

حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 18:22 ] [ мõħáÐêšε ]

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! "
عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته "
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "
عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "
شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! "
عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ".

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 18:12 ] [ мõħáÐêšε ]

مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‏ های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت:...
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد. پسر، کنجکاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا، که روی آن نام او طلاکوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت: با تمام مال و دارایی که داری، یک انجیل به من می دهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.
سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یک روز به این فکر افتاد که پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینکه اقدامی بکند، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی که به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیکه اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد. در کنار آن، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 17:32 ] [ мõħáÐêšε ]

 

 

مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند,ولي آنان را ببخش.

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند,ولي مهربان باش.

 اگر موفق باشي دوستان دروغين ودشمنان حقيقي خواهي يافت,ولي موفق باش.

 آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي شايد يک شبه ويران کنند,ولي سازنده باش.

 اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي کنند,ولي شادمان باش.


 نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند.ولي نيکوکار باش.


 بهترين هاي خود را به دنيا ببخش حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد.

و در نهايت مي بيني هر آنچه هست همواره ميان "تو و خداوند" است نه ميان تو و مردم

 

«دکتر شریعتی»

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 1:56 ] [ мõħáÐêšε ]

 

مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟

- بله حتماً. چه سوال؟

- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می‌پرسی؟

- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.

- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :‌ اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.

بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.

شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.

بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خواب هستی پسرم؟

- نه پدر بیدارم.

- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :‌ با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پئل کردی ؟

بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا می‌توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم…

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 1:43 ] [ мõħáÐêšε ]

 

گذر زمان....

نگاره: ‏گذر زمان :)
SAeed ShZ‏

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 1:28 ] [ ]

کیا یادشونه ؟؟؟

 


نگاره: ‏کیا یادشونه ؟؟؟
SAeed ShZ‏

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 1:24 ] [ ]

 

معنای پدر در نقاشي يك کودک
نگاره: ‏معنای پدر در نقاشي يك کودک
:)‏

 

[ 8 / 5 / 1392 ] [ 1:12 ] [ ]

همه برایم دست تکان دادند اما کم بودند دستانی که تکانم دادند!

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 21:37 ] [ мõħáÐêšε ]

هرچه میخواهی از خدا بخواه

و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکنی وجود ندارد

 و تمام غیرممکنها فقط برای کسانیست که

 از ایمان دل بریده اند و امید را به دل راه نمیدهند...

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 21:24 ] [ мõħáÐêšε ]

همچون باران باشیم ،

  رنج جدا شدن از آسمان را

 

 در سبز کردن زندگی جبران کنیم . . .


[ 7 / 5 / 1392 ] [ 21:8 ] [ мõħáÐêšε ]

یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن … دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه …
دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه … پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد … دختر که با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود :
“اگه یه روز ترکم کنی میمیرم …”

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 20:42 ] [ мõħáÐêšε ]

 

یک روزنامه انگلسی مسابقه خوانندگان را برگزار کرد و قول داد به کسی که در این مسابقه پیروز شود، جایزه کلانی خواهد داد.
سوأل مسابقه این بود که یک بالون حامل سه دانشمند بزرگ جهان است. یکی از آنها دانشمند علم حفاظت از محیط زیست و یکی از آنها دانشمند بزرگ انرژی اتمی و یکی دیگر دانشمند غلات است. همه کارهایشان بسیار مهم است و با زندگی مردم رابطه نزدیک دارند و بدون هر کدام زمین با مصیبت بزرگی مواجه خواهد شد. اما بدلیل کمبود سوخت ، بالون بزدوی به زمین می افتد و باید با بیرون انداختن یک نفر، از سقوط خودداری کند. تحت همین وضعیت شما کدام را انتخاب خواهید کرد؟
بسیاری پاسخ های خود را ارسال کردند. اما وقتی که نتیجه مسابقه منتشر شد،همه با تعجب دیدند که پسر کوچکی این جایزه کلان را کسب کرده است .
جواب او این بود : سنگین ترین دانشمند را بیرون بیاندازید

 

 

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 20:19 ] [ мõħáÐêšε ]

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 20:17 ] [ мõħáÐêšε ]

منتظرنظراتتون هستیم.

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 20:15 ] [ мõħáÐêšε ]

 کدوم مرگ آروم تری داشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

روحشون شاد و یادشون گرامی! 

کدوم مرگ آروم تری داشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روحشون شاد و یادشون گرامی!
:|
*(saba)*

 

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 17:57 ] [ ]
دیدن لبخند آنهایی که رنج می کشند از دیدن اشک آنها دردناکتر است
نگاره: ‏دیدن لبخند آنهایی که رنج می کشند از دیدن اشک آنها دردناکتر است‏
[ 7 / 5 / 1392 ] [ 17:18 ] [ ]


حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند

حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند

تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می خواهد دقیقاً مثل تو باشد

یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود،
حتی کسانی که ممکن است تو را دوست نداشته باشند

هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می*کند

تو در نوع خود استثنایی و بی نظیر هستی

یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی اطلاع هستی

وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود

وقتی خیال می کنی که دنیا به تو پشت کرده، یه خرده فکر کن،
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده ای

همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می شوند احساس بهتری خواهی داشت

وقتی دوستان فوق العاده ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق العاده هستند

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 10:46 ] [ мõħáÐêšε ]

 

  یکـــــــ گُل را تصـــــور کن !

    گُلــی کـه با تمـــام ِ وجــــود می خواهــی اش ...  

  دلت ضـعـف می رود بـرای شَهـدَش کـه کـامَت را شیـریـن کنـد ...
    عطـــرش کـه مستـت کنـد...

  دلت ضـعـف می رود بـرای شَهـدَش کـه کـامَت را شیـریـن کنـد ...
    عطـــرش کـه مستـت کنـد...

   ولـی ...
    از تـرس اینـکه مبــادا پـژمـرده اش کنی !
    با حســـــرت از دور فـقـط تمــــاشـــایش می کنی ...

 چـون اگـر حتـی یکــــــ گلبــــرگ از گلبــــرگهایش کـــم شود !
    هـرگـز خــودت را نخـواهـی بخشـیـد .... !

 از ســـوی ِ دیگــــر ...
 فکـر دست های غـریبـــــه کـه هـر آن ممکن است گلترا بچینند دیـوانـه ات می کند !!

جـز خـودت و خُـــدا کسـی نمی داند که جـــانت به جـــان ِ آن گُلبستــه است ...
    و تـو داری با ایـن تــرس روزهـا را به سختـی شَب می کنی ...

 و آرزو داری ای کـــاش می شد تابلـــویی بود کنـار گُلت که رویش نوشتـه بود :

    این گُل صــآحب دارد . . . !

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 10:37 ] [ мõħáÐêšε ]

امید یعنی بدونی٬ تا هستی میتونی تغییر کنی و دنیا رو تغییر بدی.

امید یعنی بدونی٬ خداوند دوستت داره و اگه به تو زمان داده معنیش اینه که توی این فرصت میشه یه کارایی کرد.

امید یعنی این که همیشه بخشش خداوند را از اشتباه خود بزرگتر بدانیم.

امید یعنی این که اگر دانه ی زندگی صد بار از دستمان رها شد٬باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار٬ محکم تر گام برداریم.

هر چیزی از جنس خداست.

می دونی چرا؟

چون جز خدا چیزی وجود نداره!

و نقطه ی مقابل خدا «هیچی»یه.

پس هر چیزی لیاقت اینو داره که عاشقش بشی!

البته اینو فراموش نکن: گاهی اوقات خشم هم یکی از جلوه های عشقه!

امید یعنی اینکه بدونی:

    برای انجام کارهای بزرگ همیشه نمیشه یک گام بزرگ برداشت
    بعضی وقتا هم باید یه عالمه گام کوچیک برداریم

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 10:27 ] [ мõħáÐêšε ]

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده. ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
رنج را نبايد امتداد داد بايد مثل يک چاقو که چيزها را مي‏بره و از ميانشون مي‏گذره از بعضي آدم‏ها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
بزرگ*ترين مصيبت براي يک انسان اينه که نه سواد کافي براي حرف زدن داشته*باشه نه شعور لازم براي خاموش ماندن.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
مهم نيست که چه اندازه مي بخشيم بلکه مهم اينه که در بخشايش ما چه مقدار عشق وجود داره.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
شايد کسي که روزي با تو خنديده رو از ياد ببري، اما هرگز اوني رو که با تو اشک ريخته، فراموش نکني.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
توانايي عشق ورزيدن؛ بزرگ*ترين هنر دنياست.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
از درد هاي کوچيکه که آدم مي ناله؛ ولي وقتي ضربه سهمگين باشه، لال مي شه.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
اگر بتوني ديگري را همونطور که هست بپذيري و هنوز عاشقش باشي؛ عشق تو کاملا واقعيه.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي...
هميشه وقتي گريه مي کني اوني که آرومت ميکنه دوستت داره اما اوني که با تو گريه ميکنه عاشقته.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
کسي که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همين بيشتر از اينکه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.

و بالاخره خواهي فهميد که :
هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.
يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.
قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.
و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 10:15 ] [ мõħáÐêšε ]

 

محققان دانشگاه کالیفرنیا در پژوهش جدید خود دریافته‌اند که برخلاف تصور پیشین، عشق می‌تواند دوام زیادی داشته باشد.

محققان مغز 17 داوطلب را که بیشتر آنها در دهه 50 سالگی قرار داشته و بطور میانگین حدود 21 سال بود که ازدواج کرده بودند، در زمان مشاهده تصویر همسرانشان اسکن کردند.

نتایج به دست آمده کاملا متفاوت با نظر روانشناسانی بوده که به گفته آنها، احساس عشق شدید تنها حدود 18 ماه و در بهترین حالت سه سال طول خواهد کشید.

محققان دریافتند که مغز زنان و مردان عشاق میانسال همان فعالیتی را نشان داده که مغز عشاق جوان با تجربه هفت ماه ارتباط نشان می‌دادند.

اگرچه تنها یک تفاوت میان این دو گروه وجود داشت. در میان عاشقان میانسال، مناطق مغزی مرتبط با اضطراب دیگر فعال نبوده بلکه مناطق مرتبط با آرامش از بیشترین فعالیت برخوردار بودند.

گفته می‌شود که ازدواجهای شاد بر اساس ارتباط خوب، ارزشهای مشترک، حمایت محکم از اقوام و دوستان، شادی، کودکی باثبات، گفت‌و‌گوهای منصفانه و اراده سخت و ...هستند.

این در حالیست که دکتر مارسل زنتر از دانشگاه ژنو در بررسی 470 مطالعه انجام شده در مورد سازگاری دریافت که هیچ ترکیب خاصی از صفات شخصی وجود نداشته که منجر به قرار گرفتن فرد در یک رابطه عاشقانه پایدار شود بجز یک استثنا که آن قابلیت حفظ تصورات مثبت است.

 

[ 7 / 5 / 1392 ] [ 9:7 ] [ мõħáÐêšε ]
صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 11 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

درود فراوان.به Glamor.roseخوش اومدید. دوستای گلم،پیشنهاد ها و انتقاد ها و نظرای زیباتونو تو دل بهاریتون نگه نداری و برامون بنویسید. ما هم سعی میکنیم بهترین ها رو براتون به نمایش بزاریم. با تشکر
امکانات وب