웃♥... بهترین ها فقط و فقط در اینجا...♥유
•••GlaMor Rose•••
| ||
|
یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن … دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه … نظرات شما عزیزان: [ 7 / 5 / 1392
] [ 20:42 ] [ мõħáÐêšε ] |
|
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |